علی خامنه‌ای سوریه را «خط مقدم مقاومت» می‌نامید، خط مقدمی که آن همه پول و خون به پایش ریخته شد اما ده روزه فرو ریخت.

با از دست رفتن سوریه و زمین‌گیر شدن حماس و حزب‌الله، «میدان» تنگ‌تر و دست نظام خالی‌تر شده است. ترامپ را به معادله اضافه کنیم، دو راه بیشتر نمی‌ماند: یکی به جنگ می‌رسد یکی به جام زهر.

سقوط دولت بشار اسد ستون‌های استراتژیک جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد. اسد نقشی بی‌بدیل در انتقال تسلیحات، هماهنگی عملیاتی و ایجاد عمق استراتژیک ایفا می‌کرد. بدون او، جبهه مقاومت، ائتلافی که سال‌ها ابزار کلیدی ایستادگی جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل، آمریکا و گاه عربستان به شمار می‌رفت، در وضعیتی بحرانی قرار گرفته است.

محور مقاومت؟ کدام محور مقاومت؟ 

محور مقاومت، یا به تعبیر طرفدارانش «ناتو مقاومت»، شبکه‌ای از دولت‌ها و گروه‌ها است که خود را در تقابل با «استکبار جهانی» و «صهیونیسم» تعریف می‌کنند. حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، حشدالشعبی عراق و حوثی‌های یمن، همه یا به دست جمهوری اسلامی شکل گرفته‌اند یا با حمایت مالی، تسلیحاتی و ایدئولوژیک آن تقویت شده‌اند. 

سوریه‌ اسد ستون فقرات این محور بود. ایران نزدیک به ۶۰۰ پایگاه نظامی در سوریه ایجاد کرده بود و به گفته فرمانده سپاه در سال ۱۳۹۷، بیش از صد هزار نیروی وابسته به سپاه در این کشور مستقر بودند.

این ساختار گسترده نه تنها دولت اسد را از مهلکه جنگ داخلی گذراند، بلکه به نحوی سازمان‌یافته مخالفانش را سرکوب کرد.حضور سپاه در سوریه نقش تهران را در مناسبات منطقه‌ای قوی‌تر کرده بود. از دست رفتن سوریه یعنی از دست دادن یک دولت حامی با توان چانه‌زنی منطقه‌ای و بین‌المللی، و فراتر از آن، یعنی قطع ارتباط زمینی با حزب‌الله و سایر گروه‌های متحد جمهوری اسلامی. ‌

بدون این ارتباط، توان عملیاتی این گروه‌ها به‌شدت کم می‌شود و استراتژی بازدارندگی جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل ضربه‌ای جدی می‌خورد. 

دکترین دفاعی؟ کدام دکترین دفاعی؟

سوریه یکی از شریان‌های حیاتی جمهوری اسلامی برای دور زدن تحریم‌ها و تامین مالی و تسلیحاتی گروه‌های نیابتی‌اش بود. دولت اسد به تهران کمک می‌کرد نفت بفروشد، اقلام تحریمی وارد کند، و از منابع غیرقانونی مانند قاچاق مواد مخدر به گروه‌های متحدش پول برساند.

سقوط دمشق، این شبکه مالی و لجستیکی را به‌شدت مختل کرده. بنا به تخمین‌ کارشناسان (و دولت‌های غربی) جمهوری اسلامی از سال ۱۳۹۱ بیش از ۵۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است. این سرمایه را باید عملا سوخته در نظر گرفت. اما سقوط اسد، ممکن است وضع اقتصادی دولت ایران را هم بدتر کند. بدون اسد، دور زدن تحریم‌ها و تامین منابع ارزی سخت‌تر می‌شود.

اما پیامد جدی‌تر سرنگونی اسد، خلاءای است که در «دکترین دفاعی» جمهوری اسلامی ایجاد شده. حاکمان ایران سال‌هاست می‌گویند «دفاع از ایران باید از خارج از مرزها آغاز شود.» این استراتژی، که ده‌ها میلیارد دلار خرج برداشته، عملا منقضی شده است. منطق سیاست حکم می‌کند این استراتژی بازنگری شود. اما تاکید خامنه‌ای بر بازپس‌گیری سوریه و احیای «مقاومت» نشان می‌دهد که نظام بر مبنایی جز منطق سیاست تصمیم می‌گیرد. 

پیامدهای امنیتی: خلأ استراتژی و بازگشت نیروهای نیابتی 

موضوعی که در تحولات اخیر سوریه کمتر به آن پرداخته شده،‌ بازگشت نیروهای سپاه قدس به ایران است که می‌تواند پیچیدگی‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی بیافریند. ممکن است از این نیروها که برای عملیات برون‌مرزی آموزش دیده‌اند، در داخل کشور برای سرکوب اعتراضات عمومی استفاده شود، به‌ویژه در شرایطی که نارضایتی عمومی بر سر مسائلی مانند حجاب اجباری، قطعی برق و افزایش قیمت سوخت شدت گرفته است. 

از سوی دیگر، بازگشت این نیروها می‌تواند جایگاه سپاه پاسداران را در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و امنیتی تقویت کند، و هم‌زمان معضل «مازاد» نیروی انسانی بیافریند. سربازان و افسرانی که برمی‌گردند، مثل دوران پس از جنگ با عراق، باید جایی مشغول شوند. این روند ممکن است به تمرکز بیشتر بر توسعه صنایع نظامی داخلی بینجامد.

هر چقدر فعالیت برون‌مرزی سپاه کم‌تر شود،‌ احتمال تداخل منافع بین نیروهای داخلی و برون‌مرزی‌های سابق بیشتر می‌شود. سپاه قدس نقشی کلیدی در تقویت نظام بازی کرده و دور از ذهن نیست که از نظام «توقع» داشته باشد. سهم‌خواهی احتمالی برون‌مرزی‌ها حفظ تعادل لرزان حامیان نظام را سخت‌تر می‌کند—و می‌تواند به یک‌پارچگی سپاه یا حتی «محور مقاومت» لطمه وارد کند.

هفته پیش، خالد مشعل، رئیس پیشین حماس، به ملت سوریه به خاطر انقلاب علیه «استبداد و ظلم» تبریک گفت. این موضع چقدر با موضع بقیه نیروها و حامیان «محور مقاومت» هماهنگ است؟

اگر به گفته‌ها و نوشته‌های طرفداران «عمق استراتژیک» در روزهای اخیر نگاه کنیم، اختلاف‌ها روشن است. برخی می‌گویند جمهوری اسلامی عامدانه از سوریه عقب کشیده تا فضایی مناسب‌تر برای بازگشت فراهم کند. گروهی سقوط اسد را نتیجه بی‌اعتنایی او به محور مقاومت می‌دانند که باید از آن درس گرفت. و البته گروهی دیگر درپی تلافی و گسترش «مقاومت» هستند. 

فصل مشترک همه این تحلیل‌ها و روایت‌ها، شکست در سوریه است که تقریبا هیچ‌کس آن را رد نمی‌کند. شکستی که بی‌تردید نفس «محور مقاومت» را گرفته، هم در سطح عملیاتی هم در سطح گفتمانی. باید توجه داشت که پیوند میان نیروهای این محور بیش از آن که سیاسی باشد ایدئولوژیک است. خدشه‌دار شدن این ایدئولوژی دست‌کم به اندازه قطع‌شدن ارتباط مالی یا لجستیکی بحران‌زاست. 

قدرت‌هایی که جمهوری اسلامی «دشمن» می‌خواندشان تضعیف آشکار محور مقاومت و بحران نه‌چندان آشکار نظام را دیده‌اند و آن را «فرصتی کم‌نظیر» می‌دانند. افزایش فشارهای اقتصادی و امنیتی بر ایران تقریبا قطعی است. به نظر می‌رسد بدون «مقاومت»—که استراتژیست‌های جمهوری اسلامی به آن «راه سوم» می‌گفتند—نظام به دوراهه‌ای رسیده که سال‌ها از آن می‌گریخته: سازش یا جنگ.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

جهان‌نما
خبرها
خبر ورزشی
جهان‌نما

شنیداری

پادکست‌ها